مرجع عالیقدر آیت الله وحید خراسانی در اربعین 86
بسم الله الرحمن الرحیم
الحمد لله رب العالمین و صلی الله علی سیدنا محمد و آله الطاهرین سیما بقیة الله فی الارضین و اللعن علی اعدائهم الی یوم الدین
بحث منتهی شد به جواب اشکال لغویت قاعدهی فراغ و حکومت قاعدهی تجاوز بر قاعدهی فراغ.
ولی چون پیشآمد اربعین است و جمعی هم عازم سفر هستند…
این سفر، سفری است که باید همت همهی آنهایی که موفق میشوند به توفیق انذار و ارشاد که نتیجه تفقه در دین است، در درجهی اول معرفت خدا؛
و معرفت خدا هم ممکن نیست الا به معرفت من هو سبیل الله و باب الله و صراط الله و به نص قرآن «و أتوا البیوت من أبوابها»؛
لذا معرفت امام دو حیث دارد:
یک حیث موضوعی که خود او «به الوجود» است و «به النعم» است و کلّ ما فی الکون به است.
و جهت طریقی این است که وسیلهی معرفت مبدأ و منتهای وجود است و به معرفت او میسر میشود معرفت «من منه الوجود» و معرفت آن ذات قدوسی که أعلی و أجل من أن یوصف است، به وسیلهی او است.
در زیارات ائمه, آنچه وارد شده و اهمیت داده شده، این جمله هست: «عارفا بحقه».
این کلمات باید خوب دقت بشود؛ «عارفا بحقه».
از این جمله استفاده میشود دو مطلب: یکی حق عمومی که آن حق امامت کبری است و ولایت عظمی؛ یکی حق خصوصی؛ «عارفا بحقه».
هر امامی حقی دارد و معرفت آن حق، مهمترین اصلِ در معرفت او است.
معرفت هم باید بر اساس حکمت باشد. جز به حکمت اصلا معرفت میسر نیست.
حکمت, عبارت است از شناختن حقیقت إمّا به «لِم»، إما به «إنّ». این دو طریق جوهرهی حکمت است.
اساس معرفت باید حجت باشد.
حجت عبارت است از علم و علمی.
اگر بر این اساس مؤسَّس شد، آن معرفت است که منتهی میشود به معرفت به نورانیت و قابل وصف نیست.
سید الشهداء که منتهی میشود این ایام به چهلم او و اربعین او، معرفت او لِمّاً، شناختن او إنّاً، آن قدر عظیم است که جز خصیصین از اولیاء, صلاحیت درک مطلب را ندارند.
میرزای شیرازی فحل الفحول، از تعظیم نائینی و آخوند عظمت میرزا روشن میشود.
این محقّق که بانی مکتب سامرا است و محصول آن مدرسه، میرزای دوم است و اساطین فقه متأخرین محصول آن مکتب هستند.
این جمله نشان میدهد که این مرد چه جور به این حقیقت رسیده؛
وقتی در مجلسش یکی از بزرگان که منبر میرفت، آن هم مجلسی که نوحهخوان آن مجلس که بوده؟
این محقق عظیم الشأن مؤسس حوزهی کبرای قم که امروز مرکز علمیت تشیع است، این مرد عظیم الشأن، در آن روزگار، در محضر میرزا، نوحهی مصیبت میخوانده. مجلس همچه مجلسی بوده!
وقتی نشست آن عالم نحریر روی منبر در حضور میرزا، یک جمله گفت.
این جمله را هر کسی میشنوند، ولی معرفت او میخواهد که بفهمد چیست!
تا شروع کرد به خواندن مقتل، اول جملهای که گفت «دخلت زینب علی بن مرجانة». تا گفت، میرزا داد زد: «دیگر بس است، کافی است»!
از صبح میرزا به سر و سینه زد، تا ظهر. آن هم همچه مجلسی!
این است معرفت!
کو این معرفت؟! کی شناخت زینب که بود؟!
او میشناسد. وقتی او گفت: چنین کسی بر چنین کسی وارد شد، کمر او را شکست!
ما، نه ما، اولین و آخرین، در اینجا محو هستند!
خود او کیست؟ کار او چیست؟
دو موضوع اینجا هست: یکی فاعل, یکی فعل؛ یکی مؤثر, یکی اثر؛ یکی علت, یکی معلول.
بر اساس قانون تناسب و سنخیت بین فاعل و فعل و مؤثر و اثر، دو بحث اینجا هست:
یکی اینکه خود حسین بن علی کیست؟
این بحث فوق الطاقة البشریة!
بحث دوم این است که کار حسین بن علی چیست؟
روزگار روزهایی دیده؛ روز آدم را دیده؛ روز نوح نجی الله را دیده؛ روز ابراهیم خلیل الله را دیده؛ روز موسای کلیم الله را دیده؛ روز عیسی بن مریم کلمة الله را دیده؛ روز جوهرهی عالم وجود و عصاره خلقت، یعنی قلب عالم هستی، خاتم النبیین را دیده.
این روزگار، روز صد و بیست و چهار هزار پیغمبر دیده؛ اولشان آدم، آخرشان خاتم. صد و بیست و چهار [هزار] وصی را دیده، صد و بیست و چهار هزار وصی؛ اولشان هبة الله، آخرشان امیر المؤمنین یعسوب المسلمین.
همهی این ایام را این روز گار دیده. جمیع ایام شهداء من البدو الی الختم، ایام صدّقین من البدو الی الختم [را] دیده.
آنچه محیّر العقول است این است که حجت خدا، لسان الله، یعنی کسی که «و ما ینطق عن الهوی», او میگوید: «لا یوم کیومه [الحسین]»!
معلوم میشود ایام صد و بیست و چهار هزار پیغمبر در مقابل این روز کوتاه آمده. «لا یوم کیومک [الحسین]»!
شماها که اینجا هستید، بدون تعارف، بعضی از شماها اساتید خارج فقه و اصول هستید. بعضی اساتید سطوح عالیهی فقاهت هستید. شما باید این مطالب را بفهمید و بفهمانید.
وقتی میگوید: «لا یوم کیومه [الحسین]»، تمام ایام را از نظر میگذارند؛ تمام وقایع را میبیند؛ بعد میفرماید «لا یوم کیومه [الحسین]».
این کار چه بوده؟! چه کرده؟!
در یک کلمه خلاصه میشود: توحید خدا، مبدأ و معاد، نبوت انبیاء، وصایت اوصیاء، تمام کتب آسمانی، همگی ممنون خون سید الشهداء است!
این خون همچه اثری کرد!
یک حدیث لازم است امروز، ولو شرح حدیث طاقت فرسا است، اما اهلش باید خوب دقت کنند.
چون اساس بر حکمت است و ریشهی معرفت باید حجت قطعیه باشد.
این روایت به سه طریق نقل شده:
دو طریق ثقة الاسلام کلینی دارد؛ یک طریق شیخ المحدثین صدوق دارد.
و روایت را فعلا به طریق شیخ میخوانم، منتها با دقت در سند و متن.
چون مجلس، مجلس عامیانه نیست. باید شماها مجهز به معرفت کامل بشوید. بقیهی مردم را هم منقلب کنید.
شیخ المحدثین صدوق, عن ابیه, پدرش کیست؟ علی بن موسی بن بابویه، موثق به توثیق شیخ، علامه، نجاشی.
عن سعد بن عبد الله. سعد بن عبد الله کیست؟ موثق به توثیق شیخ الطائفه، ابن شهر آشوب، علامه.
عن یعقوب بن یزید. این مرد کیست؟ موثق به توثیق شیخ الطائفه و اول متبحر در رجال معتمد الکل نجاشی.
بعد از کیست؟ از ابن ابی عمیر، من اجمعت العصابة علی تصحیح ما یصح عنه.
بعد از کیست؟ از معاویة بن وهب، موثق به توثیق مثل نجاشی و علامه.
سند همچه سندی!
این سند را اهلش میدانند که مثل شیخ انصاری در دقیقترین مباحث نفوس، دماء، اعراض، اموال، یعنی همهی صغریات اصالة الاحتیاط، بر طبق این سند, فتوای قطعی صادر میکند.
آن وقت سند، یک همچه سندی!
متن چیست؟ متن این است که معاویة بن ابی وهب گفت:
وارد شدم بر امام ابی عبد الله جعفر بن محمد. دیدم به سجده افتاده.
جملههایی که در این سجده است، محیّر العقول است!
«یا من خصّنا بالکرامة».
خوب دقت کنید، از کجا شروع میشود؟! با خدا حرف میزند! مسئله این قدر مهم است!
«یا من خصنا بالکرامة و وعدنا الشفاعة… و خصنا بالوصیة و أعطانا علم ما مضی و علم ما بقی و جعل أفئدة من الناس تهوی إلینا»!
پنج هشت مطلب با خدا گفته که هر مطلبی بحثی دارد.
وقت نیست، بعد از این کلمات: «اغفر لی»، «اغفر لی و لإخوانی».
بعد دیگر برای احدی دعا نکرده. دعای سوم چیست؟
از اینجا باید فهمید؛ آن دلیل إنّی که گفتم این است:
«اغفر لی و لإخوانی و لزوار قبر أبی [عبد الله] الحسین».
چه خبر است؟! چه غوغا است که زائر قبر او به اینجا رسیده؟!
بعد حرفها دارد با خدا.
جایی که گفتگوی امام ششم است با رب الارباب، در اینجا کمیت هر عقلی لنگ است!
آنچه بهتآور است، این جملهها است:
«و ارحم»، «و ارحم»، آن و ارحمی که او میگوید، میدانید چه میگوید؟ رحمتی که او از ارحم الراحمین میخواهد، قرآن را بخوانید، «و رحمت ربک خیر مما یجمعون».
این رحمت را، چنین مسترحمی، از چنان ارحم الراحمینی طلب میکند, برای کی؟
«و ارحم تلک العیون التی جرت دموعها رحمة لنا». آن چشمهایی که اشکهای آن چشمها برای ترحم بر ما جاری شده.
اصلا من عاجزم از بیان!
«جرت»، «جرت دموعها رحمة لنا».
«رحمة لنا» خیلی حرف دارد!
یعنی آن اشکهایی که میریزد از این چشمها برای ترحم بر آن پهلوی شکسته؛ بر آن محسن سقط شده؛ بر آن فرق شکافته؛ بر آن گلوی تیر خورده.
«جرت دموعها رحمة لنا».
«و ارحم», «و ارحم تلک القلوب…»، رحمتت را بفرست بر آن قلبها، اما چه قلبهایی؟
«تلک القلوب التی جزعت و احترقت لنا»، دلهایی که جزع کرده، آن دلها برای ما آتش گرفته.
مصیبت این است! این کلام کیست؟!
فکر کنید، «احترقت لنا»، آیا چه شده؟! چه اتفاق افتاده؟!
این عزاداریها خیال نکنید چیزی است؛
«احترقت لنا», دنیا بسوزد، هنوز کم است! میدانید چه شده؟!
وای بر آن کسانی که در این شعائر خدشه کنند!
بیدار باشید! مردم ایران! بدانید کوچکترین کلمه که شعائر حسینیه را سست کند، کمر خاتم النبیین را میشکند!
این عزاداریها، این سینهزنیها، این زنجیرزنیها، باید به حد أعلی حفظ بشود!
مسئله بازیچه که نیست! این کلام کیست؟!
«و ارحم تلک الصرخة التی کانت لنا»، «و ارحم تلک الصرخة التی کانت لنا»!
این بیسوادهایی که غلط میکنند، میگویند: آهسته گریه کنید، امام ششم است، رئیس مذهب است، حدیث این حدیث است.
فقیه کیست؟ فقهاء ور افتادهاند!
فقیه نائینی است! فقیه بروجردی است! فقیه حائری است!
فقیه اینانند که میگویند: سینه بزنید، زنجیر بزنید، خون هم جاری بشود، بشود!
این است فقیه! فقهاهت این است!
آهسته گریه کن؟! این غلطها چیست؟!
صیحه! صیحه یعنی چه؟ صیحه عبارت است از شیون.
صرخه چیست؟ صیحهی شدید صرخه است.
امام ششم میگوید: خدایا! ترحم کن بر آن شیونهایی که بر عزای ما، از این مردم سر میزند.
«و ارحم تلک الصرخة التی کانت لنا».
«اللهم إنی أستودعک…»، بار الها! من به تو به امانت میسپارم…
دیگر غوغایی است از بحث اینجا!
محقق نائینی، همان فحلی که آن فحل کسی است که افتخار فقهاء بزرگ این است که دقائق «لباس مشکوک» او را بفهمند.
چنین فحلی میگوید: «سینهزدن، زنجیرزدن برای سید الشهداء حتی اگر خون جاری بشود، جایز است.»
جواز در اینجا، جواز به معنای اباحه نیست. شماها که اهل فقه هستید، این فتوا، فتوای چه فحلی است؟!
بعد که این فتوا را صادر میکند، اعاظم مذهب، اکابر دین، مثل سید محسن حکیم، با آن مستمسکش، ذیل این فتوا مینویسد: «فتوای شیخ ما بالاتر از این است که محتاج به امضای مثل منی باشد».
مثل فقیه شاهرودی میگوید: «حقٌ فی کمال التحقیق».
مثل تمام اعاظم، تا برسد با آنها که اینجا خوابیدهاند، اسطوانهی فقهاهت هستند!
این حائری است که فتوایش این است!
آن بروجردی است که از او استفتاء میکنند که در شهر ما از این ضریحها میسازند, بعد روز عاشورا پردهها رویش میاندازند، به صورت علم بیرون میآورند.
این فقیه است! میگوید: «در هر شهری، به آن جور که رسم عزاداری است، باید اجرا بشود.»
این هستند فقهاء مذهب!
آن هم کسی که تمام مباحث إضرار به نفس را به دقت رسیدگی کرده؛ همهی احادیث را سندا، دلالتا دیده؛ تمام عناوین ثانویه و اولیه را طی کرده؛ تمام مباحث لا ضرر را پشت سر انداخته؛ بعد میگوید در این راه، این اندازه ضرر هیچ اشکال ندارد.
مردم باید روز عاشورا، فقط چشمشان را بدوزند به کربلا. کجا؟
آنجا که فحل الفحول، یعنی میرزای شیرازی, میرزای دوم، همان کسی که صدها مثل بلاغی، افتخار این دارند که کوچکترین شاگرد او هستند، یک همچه کسی، روز عاشورا، سر برهنه، پا برهنه، در دستهی طویرج سینه میزند.
این فقیه است! این سند امت است!
عاشورا چشمتان به او؛
فاطمیه گوشتان به کی؟
به آن کس که مثل مرحوم آیت الله میلانی، آیت الله خویی، این دو افتخار میکنند که ریزهخور خوانِ شاگردی او هستند!
گوشتان به حرف او باشد.
او چه میگوید؟!
(هل أتاک) [لست أدری] خبر المسمار
سل صدرها خزینة الاسرار
مملکت، باید عاشورا، روز سوم جمادی الثانیه، همهی هیئات، سینهزنها، زنجیرزنها بیرون بیایند، برای آن کسی زنجیر بزنند که علی بن ابی طالب، آن رادمرد عالم وجود، قطب دائرهی امکان، وقتی سر قبرش آمد، گفت:
«نفسی علی زفراتها محبوسة
یا لیتها خرجت مع الزفرات»
